متن های زیبا | ||
|
دست نوازش علی ثقفی امام تازه به جماران تشریف آورده بودند. اوایل جنگ بود. بین کسانی که برای دیدار امام می آمدند، زن جوانی بود که تازه شوهرش شهید شده بود. یک دختربچه هم همراه اوبود. دختر خیلی بی تاب بود وگریه می کرد، سر وصورت وضعش جوری بود که انگار ازصبح بی تابی کرده وفریاد زده بود. اشک درچشمانش موج می زد. مادرش ناراحت بود و دلش می خواست که به یک نحوی این کودک را خدمت امام برساند، بلکه دست محبت امام کارساز باشد واین کودک پدر از دست داده را سامانی ببخشد. زن می گفت: «من هیچ ناراحت نیستم وخودم مقدمات به جبهه رفتن همسرم را فراهم کردم، اما چه کنم که این بچه آزارم می دهد وفکر می کنم که تنها راه این باشد که امام عنایتی بفرمایند.» به هرحال مقدمات آماده شد وآن بچه ومادرش خدمت امام رسیدند. وقتی بچه را دیدند، ما انتظارمان همین بود که دستی به سرش بکشند و ما او را پیش مادرش برگردانیم، اما امام آن دختر گریان را بغل کردند و روی سنگ های کنار حوض نشستند و دست محبت و نوازش به سر وصورتش کشیدند و اشک هایش را پاک کردند. مدتی با این بچه مشغول بودند، بعد وقتی که بچه آرام شد، اورا رها کردند و ما بچه را به مادرش رساندیم.
برگرفته از مجموعه کتاب های یاران ناب 1-یاد امام و شهدا خاطراتی از امام خمینی به کوشش: علی اکبری شادی روح امام وشهدا صلوات نظرات شما عزیزان: Behnaz
![]() ساعت0:44---16 خرداد 1393
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
پاسخ: اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آبجی می دانید این پسر کوچک که در بغل امام هست به شهر ما آمد و من در کنارش نشستم و عکس گرفتم نوه ی امام هستند من خیلی دوستشون دارم
![]() ![]() ![]() پاسخ: خوش به حال شما..... شما خیلی از من جلوتری...... خیلی التماس دعا.....
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
![]() ![]() |
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |