
شعر قاسم صرافان برای امام زمان (عج)
دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم
از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که میزنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بیتابیم
دجله هر شب هزار و یک قصه از نیستان سامرا دارد
مثل ما که هزار و یک سال است زائر غصههای سردابیم
بی تو یک روزِ خوش نبود و نرفت آبِ خوش از گلویمان پایین
یا سرابیم بی تو در پوچی یا که در خواب خویش مردابیم
کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچکمان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم
گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»
آمدی بغض کوچهها وا شد، اشکها قطره قطره دریا شد
با شما هر جزیره خضراء شد، در بهارت چه سبز و شادابیم
من را نمی شناخت کسی اینجا، گم نامم و به نام تو می نازم
شادم که مثل عده معدودی،شعری برای نام نمی سازم
نظرات شما عزیزان:
kh 
ساعت11:33---16 خرداد 1393
السلام علیک یا صاحب الزمان
میدانم که از چشمتان افتاده ام اقا
ولی اینرا هم میدانم که سلامم را بی جواب نمیگذارید
که جواب سلام واجب است
پس ای حضرت عشق هر روزصبح سلامتان میکنم
شاید خودتان دستم را بگیرید
پاسخ: درمانده نگاه ِ ما به در مانده هنوز
افسوس که یار در سفر مانده هنوز
ذنب است که تحبس الدعامان کرده
کردیم دعا و بی اثر مانده هنوز
اللهم عجل لولیک الفرج