متن های زیبا | ||
|
چهل روز شڪستטּ ... چهل روز بریدטּ ...
چهل روز پے ناقـہ دویدטּ ...
چهل روز فقط طعنـہ و دشنام شنیدטּ
چـہ بگویم ؟
چهل روز اسارت ...
چهل روز جسارت ...
چهل روز غم و غربت و غارت ...
چهل روز پریشانے و حسرت ...
چهل روز مصیبت ...
چـہ بگویم ؟
چهل روز نـہ صبرے نـہ قرارے ...
نـہ یڪ محرم و یارے ...
ز دیارے بـہ دیارے ...
عجب ناقـہ سوارے ...
فقط بود سرت بر سر نے قارے زینب
چـہ بگویم ؟
چهل روز تب و شیوטּ و نالـہ ...
ز خاڪستر و دشنام ...
ز هر بام حوالـہ ...
و از شدت اندوہ ...
و با خاطر مجروح ...
جگر گوشهے تو ڪنج خرابـہ ...
هماטּ آینهے فاطمـہ ...
جا ماند سـہ سالـہ ...
چـہ بگویم ؟
چهل روز فقط شیوטּ و داغ و
غم و درد فراق و
فراق و ... فراق و ...
چـہ بگویم ؟
بگویم ، ڪدامینּ گلـہ ها را ؟
غم فاصلـہ ها را ؟
تب آبلـہ ها را ؟
و یا زخم گلوگیرترین سلسلـہ ها را ؟
و یا طعنهے بے رحم ترینּ هلهلـہ ها را ؟
و یا مرحمت دم بـہ دم حرملـہ ها را ؟
چـہ بگویم ؟
♡~ السلام علیڪ یا اباعبدللـہ الحسین علیـہ السلام
نظرات شما عزیزان: Kh
![]() ساعت12:18---22 آذر 1393
حسین فریاد می زند: "هل من ناصر ینصرنی"
و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم: لبیک یاحسین! لبیک... حسین نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند... و من باز می گویم: لبیک یاحسین!لبیک... حسین شمشیر می خورد من سر مادرم داد می زنم و می گویم: لبیک یا حسین!لبیک... حسین سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم: لبیک یا حسین! لبیک... حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس نگاه های حرامم فریاد میزنم لبیک یا حسین ! لبیک... حسین رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟ من محتاطانه دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک یا حسین لبیک... حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، حسین به من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن... من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک... خورشید غروب کرده است... من لبخندی می زنم و می گویم: اللهم عجل لولیک الفرج... به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم: "دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..." مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند. مهدی تنهاست...حسین تنهاست.. من این را میدانم اما... |
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |